آهو

 

گوش تا گوشه ي صحرا بخواب و نهراس...شيرها خاطرشان هست كه تو آهوي مني !

 

ترش نوشت:جا ا نم...اس ام اس نيمه شبي كه دريافت كردم!

افسوس

 

يه جايي يه لحظه اي شنيدم كه ميگه:نميدونم انگاري تو منو افسون كردي!!

ميگم: افسوس به حال ِ افسونگری که در سحر ِ خود مانده ست!

تسبيح

 

ديگر وقت ِ دلتنگي تنها ذكر مي گويم...با همان تسبيح ِ عقيق زرد و ظريف دوست داشتني!

/×/

همیشه کم میارمت...همیشه کم میارمت...

هميشه

           كم

                ميارمت  !

كاش نبودي

تا حالا اينقدر دوست داشتن ِ كسي اذيتم نكرده بود...اينقدر پريشون و آشفته خاطرم نكرده بود...اينقدر دلگيرم نكرده بود...اينقد دو دوتا ۴تا نكرده بودم از دوست گرفتن آدماي دوروبرم...اينقدر  نگران و بيخواب و مشوش نبودم از نبودنش از بودنش از خواستنش از حرف زدن و حرف نزدنش...اينهمه دلتنگ نشده بودم براي سرخوشياي  گاه و بيگاه ِ خودم...

 

دلگيرم از خودم...از حرف نزدنام...از اينهمه مراعات كردنام و اساعه ادب نكردنام...خسته شدم از اينهمه كنار اومدنام ...از خودخوريام...از نگفتنام...وتنها شنيدنام...از اينهمه فكروخيال كردنام...از اينهمه صبوري و شكيباييام...شدم يه آدم احمق ِ مسخ شده  بي عقل كه نميتونه راحت و بي شرم حرف دلشو بزنه و رها شه از اينهمه تنشي كه هيچ كي نميتونه بفهمه عمقشو...

 

من شدم يه آدم با لبخنداي زوركي و الكي و اشكهاي گاه وبيگاه  و كلي حرفاي نگفته دلم و تو  شدي يه آدم شديدا" خودخواه  كه نميفهميم و تنها  گوش به حرف ِ بهانه هاي الكي و خركي ِ مني ...شادي با شاديهاي ظاهري و الكي من!

 

ميدونم حتي  دل خوشي به لبخندم...

 

اما من خسته ام و تنها و تو نميتوني بفهمي چون خيلي خودخواهي!!خيلي...