دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر

با خودم در جنگم 

خود ِ این روزهایم را دوست نمی دارم

خود ِ این روزهای زمستانیِ  سرکش و حرف گوش نکن را دوست نمی دارم

بی فکر، حرف به زبان راندن ِِ این روزها را دوست نمیدارم...

خود ِاین روزهای زمستانیِ لجوج و غیرمنطقی و بی درایت را دوست نمی دارم!!!

می ترسم ازین خودِ روزهای زمستانی!






ترش نوشت:دریاب مرا،دلم را،زبانم را،روحم را!!!

باز هم تو

لبریزم از تو... لبریز از نبودن تو!

یادباد


پاسی از شب گذشته ست و سنتور می نوازم

 که می آیی, بعد از یک ماه

با این پیام می آیی:

چقدر زندگی دیر به ما می آموزد که هیچکس شبیه حرفهایش نیست!

نقضش میکنم...

 یا من هنوز نیاموخته ام یا تو شبیه حرفهایت هستی!





ترش نوشت: عجبا,تمام امروزم به یادت گدشته بود !


رنگ ِ تو


ساعت 2 و 04 دقیقه بامداد است

شب تولدم است و تبریکی از تو ندارم!

ناخن های دست چپم را با لاک قرمز آلبالویی جلا می دهم!

تو نیستی و دست راستم بی نصیب می ماند از این رنگِ  مورد علاقه تو!



ترش نوشت:تو؟!!!

پاستيل

در ليست ِ هيچ دلي نيستم!

ميخواهم

كه

با تو حرف بزنم

و بگويم كه چقدر دلم پاستيل وآدامس هاي خوش طعم ِمنتخبِ تورا ميخواهد!

 

 

 

ترش  نوشت: اداره ام...با مادر بحث كرديم و حسابي داغااانم!

حساسیت

این روزها

صبح که از خواب بر می خیزم تا نیمه های شب

به هر بهانه با هر بوی عطر با هر نگاه با هر ترانه چشمانم میسوزد و اشک از چشمانم جاری ست!

به همه  می گویم که دچار حساسیت فصلی شده ام!

میدانم

که

چشمانم با دلم در رابطه مستقیم قرار گرفته اند!

 

 

ترش نوشت:نیستی و من بی خبرم...نگرانم...مشوشم...دل تنگم!

آینه

 

این روزها که روبروی آینه می ایستم

صورت ِ لاغر و بی روح و بی تفاوتی را می بینم

که با هر شکلک و لبخندی هم چنان بی تفاوت است!

صورت ِ پُر و شادِ چهار ماه گذشته را دوست تر میدارم..

انگار هرچه که از دست می دهم دوست داشتنی تر می شود برایم

نمی توانم در لحظه زندگی کنم!

دلم نمی خواهد عکس های آن روزهایم  به روز شود..

می دانم

روزها که از پی هم می روند از حسّم کاسته می شود

بی تفاوت تر می شوم...آرام تر و البته تنهاتر!

 

کوه

 

کوه

برف

آواز

دل تنگی

دل تنگی

....

تمام کوه های جهان را هم در نوردم...یاد ِتو در هر قدم با من است

 

پرستو

 

دلم

نقش ده ها پرستوی زیبا

بر  گودی  کمرم  را  می خواهد!

.

اشک می ریزم

برای

دلتنگی های زنی تنها

در آستانه ی "سی" سالگی !