لانه

 

پشت پنجره اتاقم در محل كارم  در گوشه اي دنج دو  گنجشك كوچك در حال لانه سازيند...سخت در تكاپو و رفت و امد و آواز سر دادنند ...مي سازند لانه اي كه در آن با هم  آرام گيرند و مامني باشد براي عشق بازيشان...چند روزيست كه آوازهاي گاه و بيگاهشان  اميد را در من زنده نگاه داشته است!

 

ترش نوشت:اميدوارم هيچ باد و باراني لانه اي را ويران نسازد.

.

مي شينم روي صندلي مخصوص دندانپزشكي...پزشك آرام و مهربان است ...

ممكنه يكم درد داشته باشي...اگه شدت گرفت بگو  بي حسي بيشتري بزنم...

از همون اول كه شروع ميكنه درد دارم...بغض ميكنم...جاي درد رو نميتونم پيدا كنم!

دست از كار ميكشه... گريه ميكني؟!!

گفتم درد داشتي بگو!!

چشمامو مي بندم...

دوباره بي حسي تزريق ميكنه ...

نمي تونم بگم كه درد من از دندون نيست...با بي حسي بيشتر تو هم سِر نميشه...

نميتونم بگم...

پايان كار بهم ميگه...آرومي؟!!

سر تكان ميدم و لبخند ميزنم...

حتما امشب ژلوفن بخور تا راحت بخوابي...بازم لبخند ميزنم...