حساسیت

این روزها

صبح که از خواب بر می خیزم تا نیمه های شب

به هر بهانه با هر بوی عطر با هر نگاه با هر ترانه چشمانم میسوزد و اشک از چشمانم جاری ست!

به همه  می گویم که دچار حساسیت فصلی شده ام!

میدانم

که

چشمانم با دلم در رابطه مستقیم قرار گرفته اند!

 

 

ترش نوشت:نیستی و من بی خبرم...نگرانم...مشوشم...دل تنگم!

آینه

 

این روزها که روبروی آینه می ایستم

صورت ِ لاغر و بی روح و بی تفاوتی را می بینم

که با هر شکلک و لبخندی هم چنان بی تفاوت است!

صورت ِ پُر و شادِ چهار ماه گذشته را دوست تر میدارم..

انگار هرچه که از دست می دهم دوست داشتنی تر می شود برایم

نمی توانم در لحظه زندگی کنم!

دلم نمی خواهد عکس های آن روزهایم  به روز شود..

می دانم

روزها که از پی هم می روند از حسّم کاسته می شود

بی تفاوت تر می شوم...آرام تر و البته تنهاتر!