همه بر سر زبان اند و تو در ميان جاني

 

 خسته ام...بعد از اداره رفتم باشگاه...حوصله نداشتم اما تنها تنوع اينروزام و ساعتايي كه بي هيچ فكر و دغدغه اي مي تونم خودم باشم اينجاس!

تنها بودم ...دلم خواست با وجود اينهمه بارو بنديل و سنگيني كيفم و خستگي پياده بيام خونه...هوا كلي ناز بودش نم نم بارون ميومد و هنو ميباره...

از جلو سينما رد ميشم "جدايي نادر از سيمين " هنوز روي پرده ست  يه هويي  اشكام از ته دلم قلپ قلپ مي جوشه مياد تا چشام...وقتي ام كه سرريز ميشن صورتمو مي سوزونن...انگاري دلم جوش آورده!جدايي نادر از سيمين  و بارون بهانه ست...جرقه ست!

خونه ام...دلم ميخواد همه جا آروم باشه بخوابم...سالار عقيلي توي گوشم زمزمه مي كنه/مدامم مست مي دارد نسيم جعد گيسويت/خرابم مي كند هردم فريب چشم جادویت/ به فريبش كه ميرسم اشكام سرازير ميشه...دلتنگ مي شم..

 

 

 

 

بهار نارنج

 

عطر ِ بهار نارنج اين روزها ياد آور ِ تمام دوران سرخوشي كودكيم مي شود...عصرهاي بلند و دوچرخه سواري هاي بي وقفه ... كش بازي با دختركان ديروز و خانومهاي با وقارو تحصيلكرده امروز!

 عشق جمع كردن بهار نارنج  براي پختن مرباي بهار  كه هيچ وقت دوست نداشتم!تنها شيفته ي بوي خوش اين مربام!

ارديبهشت همواره  بهشتي ترين و خوشبو ترين ماه ِ سالست  اينجا...خوشا به حال ِ متولدين ارديبهشت...

با گذر  از  هر ارديبهشت دلتنگتر  ميشوم!

ارديبهشتي هاي زمين  تولدتان  مبارك...